بخش 33 - طلب کردن امت عیسی علیه السلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست

بعد ماهی گفت خلق.ای مهتران

از امیران کیست بر جایش نشان؟

 

بعد گذر یک ماه خلایق خطاب به امرا گفتند

ای امیران قوم خلیفه وزیر مرحوم از میان شما کیست

 

**********************

تا به جای او شناسیمش امام

 دست و دامن را به دست او دهیم

 

تا ان کس را نایب وزیر بشناسیم

و با وی بعنوان رهبر و پیر بیعت نماییم

مسایل السلوک

در موضوعات دینی بعد مرگ پیشوا مرسوم و سنت است که یکی را بعنوان خلیفه وی انتخاب نمایند در بحث مدارس حوزوی و مساجد و پیشوایان طریقت بعد از رحلت رهبر معنوی به طرق و امتیازات مختلف جانشین تعیین میگردد

 

*************************

چونک شد خورشید و ما را کرد داغ

 چاره نبود بر مقامش از چراغ

 

ان چراغ معنویت و عشق حال که از میان ما رفت باید چراغ هدیتگر دیگری جانشینش سازیم

*****************************

چون که شد از پیش دیده وصل یار

نایبی باید از اومان یادگار

 

چشمان ما از دیدن یار واقعی محروم شد لذا میبایست خلیفه ای یابیم در حقیقت یادگار او باشد

 

**************************

چونک گل بگذشت و گلشن شد خراب

 بوی گل را از که یابیم از گلاب

 

ایا با اتمام فصل گل و بهار و نابود شدن طبیعت زیبای بهار نباید بدنبال گل بود

پس باید در فراق گل ان را از عصاره اش گلاب جستجو نمود

 

**********************

چون خدا اندر نیاید در عیان

 نایب حق‌اند این پیغامبران

 

ذات اقدس الهی با دیدگان مادی قابل رویت نیست اما جانشین و برگزیده وی در زمین انبیا حضور دارند

مسایل السلوک

مقربین ذات اله ان اسمانیان و منتخبان که تمام هستی انان تجلی صفات حق هست

و بهترین سرمشق برای اهل زمین

مگر میشود خدا را حس کرد و لمس نمود و تنها را کسب رازهای معنایی فقط انبیا و اولیا هستند

 

*********************

نه غلط گفتم که نایب با منوب

 گر دو پنداری قبیح آید نه خوب

 

مولانا میفرماید

نخیر ادعای بیت قبلی درست نبود زیرا شایبه شرک و دوییت در نظر می اید این امری زشت است و موضوع خوبی نیست

مسایل السلوک

خلیفه خداوند بر روی زمین در صفات او فانی گردد زیرا وحدت مظهری و نوری خالق و مخلوق است

************************

نه .دو باشد تا توی صورت پرست

پیش او یک گشت .کز صورت برست

 

تا مادامی که انسان دارای اندیشه ظاهر گرایی باشد خدا و‌نبی را در یک راستا نبینی

اما هر کسی پشت پا زذه به ماده و صورتگرایی باشد وادی توحید را درک کند زیرا تفریق پروردگار و خلیفه او موضوعی اعتباری است ونه حقیقی

 

**********************

چون به صورت بنگری چشم تو دوست

 تو به نورش در نگر کز چشم رست

 

اگر به صورت خودت خیره گردی خویش را دارای دو چشم بینی و اگر از چشم به خویش نگری و نور بوجود امده ان نگاه کنی وحدت بینی

مسایل السلوک

عالم معنا با دیدگان ظاهری دارای تعدد و‌کثرت است اما اگر نور معنوی دست یابی در تمامی اجساد یک وحدت وجود پیدا خواهی کرد

 

**********************

نور هر دو چشم نتوان فرق کرد

 چونک در نورش نظر انداخت مرد

 

لذا با عنایت به ابیات قبلی

اگر ادمی نور چشم را درک کند و از ان نور به دیگران نظر نماید دو نبیند و یک مشاهده نماید

و هیچ تفاوتی قایل نگردد

مسایل السلوک

خداوند در خلقت مخلوق وحدت افرید و وظیفه انبیا تبلیغ اتحاد روحانی بود

چون وحدت جسمی تظاهر است و ریا اما اتحاد جانها حقیقی است و فنا

پیامبر فرمود همه از ادمید و ادم از خاک هیچ فضلی دیگری بر دیگری نیست مگر به تقوا که همان رسیدن به مرحله وحدت است

انانکه که بین مخلوق به مذهب و نژاد و شهر و لهجه و زبان دو بینند در حقیقت عقیده توحیدشان مسموم است

خدا فرمود یا ایها الناس

همه مردمان مخلوق اویند و انانیکه به درجه وحدانیت حقیقی رسیدند چه زیبا اتدیشیدند و گفتند و رفتند و به اقیانوس وحدت وصل شدند و ما نفهمیدیم و‌صم بکم و عمی مانده ایم فهم لایرجعون

پس باز نگشتیم به اصل خویش

سعدی فرمود

بنی ادم اعضای یکدیگرند

که در افرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد اورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بیغمی

نشاید که نامت نهند ادمی

و‌ابولحسن فرمود

هر که در این سرا دراید نانش دهید و از ایمانش نپرسید

هر انکه به درگاه خدای به جانی ارزد البته که بر خوان بوالحسن به نانی ارزد

و این حکایت انانی است که به وحدت رسیدند و تفریق ندیدند

 

*******************

ده چراغ ار حاضر آید در مکان

هریکی باشد به صورت غیر آن

************************

فرق نتوان کرد نور هر یکی

 چون به نورش روی آری بی‌شکی

 

بین تجلی انوار مردان نورانی نتوان تفریقی قایل شد

و همین که به نور دریای وحدت رسیدی تردید و شک مرتفع خواهد شد

 

****************

گر تو صد سیب و صد آبی بشمری

 صد نماند یک شود چون بفشری

 

این مثال مولانا چقدر زیباست

ای انسان مادی نگر

تا حالا فکر کردی اگر صد سیب و صد میوه به را بفشاری به عصاره انان که اب است خواهی رسید و انگاه نتوانی گفت صد سیب یا به

بلکه همه اب است و یک اب زیرا صورت با سیرت اتحاد تبدیل گردد

 

***************

در معانی قسمت و اعداد نیست

 در معانی تجزیه و افراد نیست

 

در معانی یعنی حقیقت و حق چیزی بنام تقسیم و رقم و سیاه و سفید و تحزیه و یک و دو نیست هر چه هست اتحاد معنوی و حقیقی است

مسایل السلوک

گویند پیامبر به هر خانه که وارد شد در جای خالی نشست نه بالای خانه

گویند با هر کس هم کاسه گردید خورد غنی فقیر غلام ارباب سیاه سپید .....همه برای او یکی بود

از در خانه که خارج شدند اول از همه بیرون نرفت بلکه اموزش داد از سمت راست بروید

در خانه نگاهش به همه بود به همه تبسم نمود و حرف همه را گوش کرد و پاسخ همه را محترمانه داد این نتیجه نگاه توحید شهودی و وجودی بود

 

***************

اتحاد یار با یاران خوشست

 پای معنی‌گیر صورت سرکشست

 

بینش وحدت گونه و بین یار و یاران موجب صمیمت و رفع کدورت است

لذا باید به حقیقت معنا رسید

مسایل السلوک

هیچ کس با ادعا به وحدت نرسد پیامبر فرمود صف نماز را راست کنید تا دلهایتان راست شود

این فرمایش دارای رمز است

منظور صف دل بود که لازم است اول دلها راس شود تا صفوف راست گردد

امروزه صفها در نطم بهترین است نوع فرش مساجد و خطوط منظم موجب راستی صفوف نمازگزاران گردیده اما از هر زمانی دلها دارای تفرقه بیشتر است خانوادها شهرها مذاهب .....

همه در شعار مدعی وحدتندو در عمل خواستار تفرقه از شکست هم خوشحال و از پیروزی هم ناراحت

رحما بینهم دیگر نیست زیرا معلم درستی نیست و به تبع ان شاگرد درستی نیست

اول دل راست گردد صف راست خواهد شد ودل جایگاه حق است به شعار راست نگردد به عمل کار براید

دوستی گفت در جلسه هفته وحدت در شهر مشهد سه فرقه شافعی و جعفری و حنفی بودند

متن همه سخنرانیها وحدت بود

نماز ظهر که فرا رسید سه جماعت برگزار شد چون جلسه ریا بود و تظاهر دلها غیر بود زبانها یک

زبان ملاک نیست دل میبایست یک گردد

 

******************

صورت سرکش گدازان کن برنج

 تا ببینی زیر او وحدت چو گنج

 

ظاهر نفسانی خویش را به همت ریاضت و عبادت و مبارزه با شهوات نابود کن

یقینا در تحت این تلاش به حقیقت توحید خواهی رسید و گنج واقعی را بدست خواهی اورد

مسایل السلوک

باید توضیح داده شود که هدف از وحدت خدایی شدن است به یگانگی رسیدن و یگرنگی را پیشه نمودن

 

******************

ور تو نگدازی عنایتهای او

 خود گدازد ای دلم مولای او

 

سنت الهی بر ان است که اگر انسان به اختیار به ریاضت نفس و نابودی شهوات و صفات حق ستیز نرود الطاف پروردگار او را با سلب اختیار و گرفتار کردن در بلا به حقیقت خلقت که عبادت و معرفت است وادار میکند

لقد خلقنا الانسان فی کبد

یقینا ما انسان را برای اندوه خلق کردیم

فلسفه بلا تضرع و استغفار است

 

******************

او نماید هم به دلها خویش را

 او بدوزد خرقهٔ درویش را

 

ذات الهی حقیقت خویش را به کاملین و اهل دل نشان دهد و دل بیچارگان را نیز به محبت خود پیوند زند

مصرع اول نظاره اهل دل با عنایت حق به اوست و در مصرع دوم خرقه یعنی قلب انسان ناقص را با اسباب و علل مختلف به جمال خویش پیوند زند

 

****************

منبسط بودیم یک جوهر همه

 بی‌سر و بی پا بدیم آن سر همه

 

همه انسانها در عالم ازلیت در وادی وحدت یکسان بودند با هبوط به دنیا به وادی کثرت رسیدیم

در حالیکه در انشراح و انبساط روحانی عجیب مشترک بودیم

 

******************

یک گهر بودیم همچون آفتاب

 بی گره بودیم و صافی همچو آب

 

ما انسانها شبیه خورشید یک گوهر و یک رنگ و یک ذات بودیم

هیچ ناخالصی نداشتیم صاف و پاک و خاص بودیم هیچ گرهی نداشتیم

مسایل السلوک

در عالم ازل تمامی ارواح یک روح هستند و این پیچ و خم ها و تکثرها و قید و بندها مربوط به عالم ماده است

الا در ازل و ابد هیچ تقیدی نیست

 

******************

چون بصورت آمد آن نور سره

 شد عدد چون سایه‌های کنگره

 

از زمانی که ان ذات خالص و یک رنگ به عدد و رقم در دنیای صورت تبدیل گشت

مانند سایه های کنگره قصر به رقم و عدد تبدیل شدیم

 

****************

گنگره ویران کنید از منجنیق

 تا رود فرق از میان این فریق

 

پس باید راه حلی برای بازگشت به وادی وحدت بیابیم

و ان راه نابودی کنگره هاست

اگر حجاب کنگره برداشته شود تفریق و کثرت خودبه خود منجر به شکست خواهد شد

 

****************

شرح این را گفتمی من از مری

 لیک ترسم تا نلغزد خاطری

 

مولانا میفرماید

بیان رازهای توحید وجودی برای اهل ظاهر و افکار قشری خطرناک است  و ترس و بیم من از لغزش و گمراهی این گروه از عدم درک این موضوع است

مسایل السلوک

معانی عمیق وحدت وجودی که اتفاقا مباحث این  ابیات مثنوی است قابل درک برای هر ذهن کوتاه و قاصر نیست

ذهن و هوشیاری و درک حقیقت معنا و پارامترهای مربوط بدین وادی نیازمند شعور ملکوتی است و تنها راه رسیدن بدین مقام شناخت من ذهنی و مبارزه با ان و رسیدن به من حقیقی است

و این مهم به سواد و ثروت و نسب نیست بلکه به بیداری معنایی است

 

***************

نکته‌ها چون تیغ پولادست تیز

 گر نداری تو سپر وا پس گریز

 

درک واقعی وحدت وجودی دقیقا شبیه یک تیغ فولادی تیز و بران است لذا باید برای فهم ان سپر فراهم نمود والا از ورود بدین حقیقت خودداری گردد بهتر است

مسایل السلوک

سپر در مصرع دوم منظور شعور کافی برای فهم بهتر این موضوع است

اول قابلیت خویش را باید در درک نکات ان که دارای ژرفای عظیمی است مورد سنجش و ازمون قرار داد و بعد ورود کرد

 

**********************

پیش این الماس بی اسپر میا

 کز بریدن تیغ را نبود حیا

 

وادی وحدت مانند الماس برنده و براق است لذا بدون سپر معنوی یعنی کسب معانی و شهود حقیقی مدعی ورود بدان نشو

این عرصه محل جولانگه هر نافص و مبتدی نیست و نمیشود مزاح گونه با چنین حقیقتی معامله نمود

نتیجه ان هلاکت خواهد بود

موت حاصله شاید مراد شکست حاصله از ادعا باشد

والله اعلم

 

******************

زین سبب من تیغ کردم در غلاف

 تا که کژخوانی نخواند برخلاف

 

به علت عدم درک درست مخاطب و ناقص از تشریح این مهم مصلحت است بیشتر از این در عرصه کلمات و سخن بدان نپردازیم

زیرا اینجا محل شهود و کشف است مقام و عرصه جولان حقیقت جویان است و هر قشری تفکری و سطحی نگری از ان به اشتباه و زیغ گرفتار نشود

 

*********************

آمدیم اندر تمامی داستان

 وز وفاداری جمع راستان

 

حال که به این نتیجه رسیدیم تا فعلا وادی توحید و اسرار ان را رها سازیم

پس بهتر است بازگشتی دوباره داشته باشیم به داستان وزیر و مسیحیان

داستانی حکایت کننده از وفاداری دوستانی صادق

 

*************************

کز پس این پیشوا بر خاستند

 بر مقامش نایبی می‌خواستند

 

حال که وزیر مکار از دنیا رفت ارادتمندان دوازده طایفه اراده نمودند نایب و خلیفه ای برای پیشوای مرحوم برگزینند

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : دو شنبه 16 فروردين 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 11:27 | نويسنده : مولانا سنگان |